1
استادیار دانشکده و پژوهشکده مطالعات بینالملل، دانشگاه جامع امام حسین
2
استادیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی، قزوین.
چکیده
در پژوهش حاضر، کوشش میشود نظریۀ محرومیت نسبی تدرابرت گار در قالب چارچوب نظری، انتخاب و در انقلاب اسلامی ایران مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد. بر این اساس، سؤال اصلی مقاله این است که نظریۀ محرومیت نسبی، قابلیت و توانایی تحلیل تحوّلات انقلاب اسلامی ایران را دارد. در صورت توانایی تبیینپذیری یا عدم انطباقپذیری، علت آن چیست؟ پس از کاربست این نظریه در انقلاب ایران مبتنی بر روش توصیفی و تحلیلی، بر اساس دلالتهای مشترک آن، علل ناسازگاری نظریۀ مذکور با انقلاب ایران بیان شده است. در تحلیل بحث، مدل نظری گار با مجموع گزارههای انقلابی جامعۀ ایران در طول انقلاب نشان میدهد که این رهیافت نظری با رویکرد ویژۀ خود، تنها توانایی ارزیابی و تحلیل بخشی از انقلاب را در عرصۀ اجتماعی دارا است. در مجموع، یافتههای این مقاله دیدگاه نظری انقلاب تدگار در ایران و محرومیت نسبی را در تحوّلات اجتماعی اسلامی در ایران معاصر تأیید نکرد، نه از این منظر که تحوّلات اجتماعی در ایران انطباق با نظریه را ندارد، بلکه بخشی از تحوّلات انقلابی در حوزۀ تبعیض و درک شکاف با این نظریه همخوانی داشته و برخی نیز به علّت ماهیت و محتوای انقلاب اسلامی، ابطالپذیر میباشد. در نتیجه، هر انقلاب یک تئوری خاص خود را دارد و بر اساس هویت، فرهنگ، اجتماع خود شکل گرفته و تولید میشود.